اینکه توقع داشته باشی زندگی باهات خوب باشه
چون تو باهاش خوبی
مثل اینه که توقع داشته باشی یه گرگ تورو نخوره
چون توام اونو نمیخوری !
.
.
.
.
تو صف نون بودم دیدم دوتا پسر هفت هشت ساله سر نوبت با هم بحث میکردن
اولی : برو بابا !
دومی : به من نگو بابا به من بگو عمو
وقتی میگی بابا من نسبت بهت احساس مسئولیت پیدا می کنم !
من ۸سالم بود ، پشت کمدمو به امید راه پیدا کردن به سمت سرزمین نارنیا بررسی میکردم !